روزی روزگاری شانه به سر روی درخت لونه ای داشت و تو لونه قشنگش زندگی میکرد. یه روز ابری که باد شدیدی میومد ، شانه به سر برای پیدا کردن غذا از لونه بیرون رفته بود و وقتی که به لونش برگشت دید که باد لونشو خراب کرده. اون هم روی شاخه درخت نشست و شروع کرد به گریه کردن که خونه و زندگیش خراب شده بود. همون لحظه دو تا سنجاب که از اون نزدیکی رد میشدن: صدای گریه اون رو شنیدن و با دیدن لونه شانه به سر فهمیدن که چرا گریه میکنه. سنجابها به طرف شانه به سر رفتن و بهش گفتن: اصلا ناراحت نباش ، ما یه فکری برات میکنیم و با کمک همدیگه لونت رو درست میکنیم صبر کن الان ما میریم و برمیگردیم. سنجاب ها پیش خانوم دارکوب رفت و بهش گفتن: خانوم دارکوب عزیز ، باد لونه شانه به سر رو خراب کرده لطفا با ما بیا تا براش یه لونه درست کنیم و خوشحالش کنیم. خانوم دارکوب قبول کرد و همراه سنجاب ها به پیش شانه به سر رفتن تا به کمک هم بتونن برای شانه به سر لونه درست کنن. خانوم دارکوب با نوکش تو تنه یه درخت یه سوراخ بزرگ درست کرد و برا شانه به سر لونه درست کرد. لونه که آماده شد ، سنجاب ها برای لونه شانه به سر شاخه های نرم درخت ها رو آوردن تا تو لونش بزارن تا لونش قشنگ تر بشه. لونه که آماده شد شانه به سر با خوشحالی به داخل اون رفت و با شادی از محبت های دارکوب و سنجاب ها تشکر و گفت: من شما رو برای فردا به مهمونی تو لونم دعوت میکنم. سنجاب ها و خانوم دارکوب دعوتش رو قبول کردن و روز بعد اونا دور هم جمع شدن و شانه به سر از مهموناش تو لونه جدیدش پذیرایی کرد و همگی از این دوستی و مهربونی لذت بردن.

 

 

پایان داستان.


داستانهای کودکانه با آیسان

داستان دروغ مصلحت آمیز

داستان مهمان کشاورز

داستان لانه ی جدید

داستان ابر کوچولو و مامانش

داستان کمک کردن

داستان شانه به سر

داستان زرافه ی پاشکسته

سر ,لونه ,شانه ,دارکوب ,رو ,سنجاب ,به سر ,شانه به ,سنجاب ها ,خانوم دارکوب ,لونه شانه

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مهندسی پلیمر(polymer engineering) لوازم آرایش اپلای آکادمی مرجع آنلاین آموزش اپلای و پذیرش تحصیلی ارزانی فروشگا فایل سئو وب ایران tahsilico harmonijbaran shayanrayanes waterco-solutions